ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
تا حالاشده وسط جمعیت تحقیر بشید؟یا دوستانتون مسخره تون کنن و بهتون بخندند؟
عکس العمل شما در مقابل اونا چیه؟
آیا ناراحت و عصبانی میشید؟آیا باهاشون برخورد های لفظی یا فیزیکی می کنید؟ یا نه خیلی عادی از کنارش می گذرید و هیچ اعتنایی به رفتار و گفتارشون نمی کنید...
روزی گوتام بودا از روستایی می گذشت.دشمنانش جمع شده بودند و می خواستند او را تحقیر کنند،کلمات ناروا و فحش های رکیک نثارش می کردند.او ساکت باقی ماند.آنان قدری معطل ماندند،زیرا او هیچ چیز نمی گفت.
و عاقبت بودا گفت:"آگر کارتان تمام شده،من می توانم حرکت کنم،زیرا باید پیش از غروب به روستای مجاور برسم.و اگر کارتان تمام نشده است،من پس از چند روز به اینجا برمی گردم و آنوقت وقت کافی برایتان دارم.آنوقت هرچه قدر که می خواهید می توانید بگویید."
یکی از مردان در آن جمع گفت:"ما فقط چیزهایی به تو نمی گوییم،به تو توهین می کنیم."
گوتام بودا گفت:"می توانید توهین کنید،ولی اگر من آن را نپذیرم،این دیگر در قدرت شما نیست.می توانید سعی کنید مرا تحقیر کنید.باید ده سال پیش می آمدید که من در دام هر کسی می افتادم و هر کس به من توهین می کرد،من احساس تحقیر شدن می کردم.در آن زمین من برده ی هر کسی بودم.ولی حالا انسانی آزاد هستم.من انتخاب می کنم:هر آنچه را که درست است می گیرم و هر آنچه را که درست نیست،پس می دهم."
"در روستای قبلی که بودیم،مردم برایمان گل و شیرینی آورده بودند تا به من هدیه دهند.من گفتم:((ما فقط یک بار در روز غذا می خوریم و امریز غذایمان را خورده ایم.پس لطفا ...ما چیزها را انبار نمی کنیم،نمی توانیم اینها را بگیریم،متاسفیم،باید اینها را پس بگیرید.))حالا از شما می پرسم:آن مردم با آن گلها و شیرینی ها که آورده بودند چه می توانستند بکنند؟"
کسی از میان آن جمعیت گفت:"می توانستند آنها را در میان اهل روستا تقسیم کنند."
بودا گفت:"تو باهوش هستی،همین کار را بکنید.من ده سال است که از پذیرفتن چنین چیزهایی معذور هستم،حالا به خانه بروید و این چیزها که آورده اید را با هر کس که دوست دارید تقسیم کنید."
این نفس ماست که تحقیر میشه نه خود ما!زمانی که مثل یک نفس زندگی کنید تحقیر میشید،پس نفست را بکش!!!
مثل همیشه عالی بود . هرسی که زحمت میکشی این متنای باحال رو میذاری
اگه میشه زودتر اپ کن
سعی میکنم
سلام
به قول معروف:
"از ماست که بر ماست!"
بسیار زیبا بود!
دمت گرم وب خوبی داری من لینکت کردم اگه دوست داشتی منو لینک کن با نام بازیگوش
salam khoshhal shodam swar zadi
web khobiye mataslebet jalebe ye kam az zabon khodet benevis ...movafagh bashy
سلام من اومدم........
وبلاگتون خیلی نوستالژی هست.بهتون تبریک میگم.
چیشد؟!!
سلام دوست نازنین
وبلاگ فوق العاده ای دارید آقا وحید
من خودم خیلی ناراحت میشم وقتی کسی منو مسخره میکنه و سعی میکنم که ازش دوری کنم
چون من با این کارش نظرم کاملا در موردش عوض شده و دوس ندارم که دیگه با کسی که دوسش ندارم دوست باشم !
برخورد فیزیکی و لفظی شخصیت آدم رو خرد میکنه و درست نیست ! من خیلی عادی از کنارش رد میشم !
داستان فوق العاده زیبا و قابل تأملی بود !
ممنون از لطفتون
درود دوست عزیز سپاس از اینکه به بنده سرزدی..

لینکت کردم..
موفق باشی
واقعا داستان جالبیی بود
چـــقدر خـــوبه یـــآد بگیـــریم وقتــی کــسی بــهمــون لیمــو ترش دآد بـآهـآش مـربآ درســت کنــیم...
خیلی جالب بود